Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایسنا»
2024-04-29@19:41:16 GMT

نخستین پرستار قربانی کرونا به روایت مادرش

تاریخ انتشار: ۲۶ فروردین ۱۴۰۳ | کد خبر: ۴۰۱۲۱۵۸۹

نخستین پرستار قربانی کرونا به روایت مادرش

انتشارخبرهایی درباره ابتلای بعضی افراد به سویه جدید کرونا، ما را به یاد روزهایی می اندازد که این اپیدمی، هر لحظه خانواده‌ای را داغدار یکی از عزیزانش می‌کرد. اما خط مقدم مبارزه با این بیماری، پرستارها بودند که فدایی مردم شدند و در آن روزهای سخت و پر استرس برای کمک به سلامت هموطنان‌شان از هیچ تلاشی دریغ نکردند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

به گزارش ایسنا، روزنامه خراسان نوشت: «نرجس خانعلی‌زاده»، یکی از این گل‌های پرپر شده است که جانش را وقف بیماران کرد و در ششم اسفندماه سال ۹۸ به کرونا مبتلا شد. پرستار ۲۵ ساله بیمارستان میلاد لاهیجان، ستاره‌ای در عرصه خدمت بی‌منت به مردم بود که با عوارض مشابه ابتلا به ویروس کرونا، در حین رسیدگی به بیماران در محل کار خود از حال رفت و به زمین افتاد. سپس به دلیل عوارض ریوی و تنگی نفس در بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستان بستری شد. او در بعدازظهر روز ۶ اسفند ۱۳۹۸ در بیمارستان میلاد لاهیجان درگذشت و اولین قربانی کرونا از کادر پزشکی کشور لقب گرفت. در پرونده امروز زندگی‌سلام با «آسیه حاجی‌زاده»، مادر «نرجس خانعلی‌زاده»، اولین شهید عرصه سلامت کشور گفت‌وگو کردیم که در ادامه خاطرات او از دخترش را خواهید خواند.

نرجس در ۴سالگی به پرستاری علاقه‌مند شد

به‌عنوان اولین سوال از خانم «حاجی‌زاده» می‌پرسم چرا دخترش تصمیم گرفت که پرستار شود؟ آیا داستانی پشت انتخاب این شغل وجود داشته که می‌گوید: «حدودا ۴ سالش بود که در حادثه‌ای، ابرویش شکست. ما آن موقع تهران زندگی می‌کردیم. او را به قسمت اورژانس بیمارستان بردیم چون شکاف ابرویش زیاد بود و باید بخیه می‌زدند. در آنجا چندتا پرستار خانم بودند و نرجس هم یک دختر کوچولو بود. پرستارها خیلی با مهربانی و با لطافت با دخترم رفتار کردند و همین مسئله باعث شد از همان زمان، به این شغل علاقه‌مند شود. بعد از همان اتفاق بود که این جرقه در ذهنش زده شد که پرستار شود. وقتی سنش بالاتر رفت، تصمیم‌اش برای انتخاب این شغل خیلی جدی‌تر شد».

برای قبولی در کنکور، نذر کرد به بچه‌های شیرخوارگاه کمک کند

می‌گویند که برای قبولی در کنکور نذر کرده بود که رشته پرستاری قبول شود چون این شغل را عاشقانه دوست داشت. مادر شهید «خانعلی‌زاده» در این باره می‌گوید: «بله، او خیلی دوست داشت که پرستار شود. وقتی کنکور داد، احساس می‌کردم که انتظار و استرس تا اعلام زمان نتایج کنکور برایش خیلی سخت است. من یک روزی رفتم خرازی و همین‌طور اتفاقی چشمم به کاموا و کتاب‌های آموزش عروسک‌بافی افتاد. یکی از آن کتاب‌ها را با کمی کاموا خریدم. وقتی نرجس آن‌ها را دید، خوشحال شد و چون عاشق عروسک بود، شروع کرد به بافتن. معمولا هم با هم می‌بافتیم چون من یک مقداری هم بلد بودم و او را راهنمایی می‌کردم. یک روز به من گفت که مامان، می‌دانی من برای این عروسک‌هایی که دارم می‌بافم، چه نذری کردم؟ گفتم نه، بگو. گفت نذرکردم اگر پرستاری قبول شوم به نیت بچه‌های شیرخوارگاه آمنه عروسک ببافم و درآمدش را به آن‌ها بدهم. گفتم چه تصمیم خوبی و اگر این طوری است، من هم کمکت می‌کنم. او در آن مدت، تقریبا ۲۵ یا ۳۰ تا عروسک بافت و چندتایی را به نیت کمک به بچه‌های شیرخوارگاه فروخت و پولش را جمع کرد. روزی که نتایج کنکور آمد و خیالش از قبولی در رشته پرستاری راحت شد، آن‌ها را برد و به شیرخوارگاه تقدیم کرد».

می‌گفت در هر شرایطی باید در کنار مردم باشم

«ما از ابتدا تهران زندگی می‌کردیم. تابستان سال ۹۸، آخرهای طرح نرجس بود که ما چون اصالتا گیلانی بودیم، تصمیم گرفتیم که به این‌جا برگردیم. دقیقا ۵ ماه بعد هم دخترم شهید شد». خانم  «حاجی‌زاده» با این مقدمه به این سوال پاسخ می‌دهد که آیا دخترش نمی‌ترسید در آن زمان که این همه‎گیری فراگیر شده بود به بیمارستان برود: «اعلام رسمی ورود کرونا به ایران دقیقا همان روزی بود که من، نرجس را برای بستری به بیمارستان بردم. البته از حدود یک ماه جلوتر، او به من می‌گفت که یک نوع آنفلوآنزا در حال شیوع است که خیلی خطرناک است و باعث فوت افراد می‌شود. وقتی این مسئله را به من گفت، به او گفتم که شاید کرونا باشد. می‌گفت که خب باشد، ما باید به مردم خدمت کنیم و در هر شرایطی کنار مردم باشیم. اصلا هم نمی‌ترسید. بعد از این‌که احتمال شیوع جهانی کرونا از چین در رسانه‌ها مطرح شد، به او گفتم که دیگر نرو. حقوق خوبی هم که به تو نمی‌دهند و بیا این شغل را ترک کن. حتی به پدرش گفتم و حالم دقیقا شبیه به مادران در زمان جنگ‌تحمیلی بود که رزمنده‌ها به خط مقدم می‌رفتند و نگران بودند. تازه من آن موقع نمی‌دانستم که کرونا این‌قدر خطرناک است. با این حال به او می‌گفتم شغل‌های دیگری هست که برای تو بهتر است. همیشه جواب او یک جمله بود و به من می‎گفت که من پای تحصیلی که در رشته پرستاری داشتم، قسم خوردم و باید تا آن جایی که در توانم است، پای قسمم بایستم. کلا هم عاشق پرستاری بود و این‌طور نبود که من بگویم، نرو و او هم قبول کند. حتی با دست شکسته هم می‌رفت در بخش و می‌گفت شاید بیماری باشد که به حضور من در بیمارستان نیاز داشته باشد».

از کمک به کمپ‌های ترک‌اعتیاد  تا سرپرستی فرزند یتیم

کمک به دیگران در زندگی مرحوم «خانعلی‌زاده» نقش پررنگی داشته و فقط منحصر به پرستاری نبوده است. مادرش در این باره می‌گوید: «نرجس در دوران دانشجویی بچه‌ای را به سرپرستی قبول کرده بود. یک‎سال در ماه مبارک رمضان، طرح اکرام ایتام بود که تصمیم به این کار گرفت. بعد از این که نرجس فوت شد، من هزینه‌های آن بچه را قبول کردم. نرجس یک فرزند معنوی در اراک داشت که من راهش را ادامه دادم. علاوه بر این، هر ماه که به آخر می‌رسید و حقوقش واریز می‎شد، مقداری پول به حساب مادرم واریز می‌کرد. بعدش هم خواهش می‌کرد و مثلا می‌گفت که با آن ۲ تا مرغ، روغن، حبوبات

 و ... بخرید، ببرید برای نیازمندان. یا این که دم عید می‎شد، می‌گفت حواس‌مان به نیازمندان هم باشد. آن موقع بسته‌های معیشتی مثل الان مُد نبود. دوران کرونا بود که پخش بسته غذایی بین نیازمندان بیشتر مورد توجه قرار گرفت اما نرجس از قبل، این جور کارها را می‌کرد. همچنین یک جایی که خیلی دوست داشت به افراد آن‌جا کمک کند، کمپ‌های ترک اعتیاد بود و برای آن‌ها هم مواد غذایی از برنج و گوشت می‌گرفت و می‌برد».

در شیفت آخرش با سُرم به بیماران خدمت می‌کرد

از مادر این پرستار درباره روحیه و اوضاع دخترش بعد از ابتلا به کرونا می‌پرسم که می‌گوید: «من بعد از بستری شدن دخترم در بیمارستان، فقط یک روز او را دیدم. ما روز شنبه نرجس را بردیم بیمارستان تا بستری شود چون تنگی نفس داشت. آن شب حالش خوب بود. کمی با هم حرف زدیم. قشنگ غذایش را هم خورد. حتی موهایش را اجازه نداد که من ببافم و گفت که خودم می‌توانم. خیلی دختر متین و نجیبی بود و همه کارهایش را خودش انجام می‌داد. تا آخرین لحظه هم به فکر خانواده‌اش بود. این جمله‌اش یادم نمی‌رود که آن شب، کارت بانکی‌اش را به دست من داد و گفت که مامان، رمز این را که می‌دانی؟ گفتم آره. گفت حواست باشد برای ترخیص من از بیمارستان، بابا هزینه نکند ها، این توش پول هست. یعنی تا این حد عزت‌نفس داشت و آرامش خانواده برایش مهم بود. فردایش گفتند که باید برود بخش مراقبت‌های ویژه. در آنجا به دستگاه وصلش کردند، روز بعد هم اینتوبه شد و روز سه‎شنبه هم شهید شد. این اتفاق خیلی به سرعت افتاد. در این سال‌ها، یک وقت‌هایی دلتنگی‌های مادرانه باعث می‌شود که از او گلایه کنم و به او بگویم که نرجس، اگر شیفت آخر را نمی‌رفتی و به حرف من گوش می‌دادی، شاید این اتفاق نمی‌افتاد. چون قبل از رفتن به شیفت آخر، حالش خوب نبود و بدنش سست بود، سرفه‌های خشک و تنگی نفس داشت. به من که چیزی نگفته بود ولی بعدها همکارانش می‌گفتند که روز آخر دو بار بی‌حال شده بود و بهش سرم زدند تا سرحال شده است. هرچه قدر هم به او می‌گفتند که برو خانه، می‌گفته که نه، بیمار زیاده و به من نیاز است. بنابراین شیفت آخرش را کامل در بیمارستان مانده بود».

محال بود یک شب برای غذادادن به حیوانات بی‌پناه به ساحل نرود

«خانه ما نزدیک دریاست. الان از همین پارکی که آمدم و دارم از آن‌جا با شما صحبت می‌کنم، دریا دیده می‌شود. بعدازظهرها که می‎شد، دقیقا همین موقعی که دارم با شما صحبت می‌کنم، محال بود که نرجس به ساحل برای غذا دادن به حیوانات بی‌پناه نیاید. حتی از گوشه غذای خودش می‎زد و کمتر می‌خورد و غذاهای اضافه ما را هم جمع می‌کرد و غروب‌ها به لب دریا برای حیوانات بی‌پناه می‌برد». مادر «نرجس» ادامه می‌دهد: «من و پدرش که روی او حساسیت زیادی داشتیم، می‌گفتیم که این کار را نکن، چون خطرناک است و ممکن است تو را گاز بگیرند. او می‌گفت مثلا به سگ یک‎بار غذا بدهید، حتی اگر از گرسنگی بمیرد، به شما آسیب نمی‌زند. کلا یک حس و نگاه قشنگی به زندگی و همه چیز داشت و لطافت و مهربانی که هیچ‌گاه از ذهن اطرافیانش پاک نمی‌شود. بارها می‎شد که می‌دیدم مثلا در شیشه آب‌معدنی یک ذره آب مانده، خیلی‌ها آن را همین‌طور می اندازند در سطل زباله، ولی او می‌رفت و یک درخت پیدا می‌کرد و آن آب را هرچند کم بود، خالی می‌کرد پای درخت و بعد بطری را می‌انداخت در سطل زباله. حواسش به این جور مسائل، خیلی بود».

نرجس را به آرزویش رساندیم

از خانم «خانعلی‌زاده» درباره آرزوهای دخترش می‌پرسم که می‌گوید: «من یک هزارم شخصیت او را نمی‌توانم در این چند دقیقه برای شما توصیف کنم. یکی از آرزوهای نرجس این بود که دختربچه‌ای را از شیرخوارگاه به سرپرستی قبول کند و او را بزرگ کند و اسم او را هم بگذارد، باران. او این راه را برای ما گذاشت اما خودش رفت. ما هم پیگیر آن آرزو شدیم و الان ۲ سالی می‌شود که به لطف خدا، آن را برآورده کردیم». از او می پرسم که آیا به جز نرجس، فرزند دیگری هم داشته که می‌خندد و می‌گوید: «من یک پسر ۲۰ ساله هم دارم که الان آتش‌نشان شده است. متاسفانه یا خوشبختانه، نمی‌دانم چرا بچه‌های من این‌قدر دنبال شغل‌هایی می‌روند که خطرات زیادی دارد».

یادگاری‌های نرجس را به یک موزه در قائم‌شهر دادم

او درباره ماجرای جالب اهدای وسایل این پرستار به یک موزه می‌گوید: «بعد از شهادت نرجس، من وسایل او را نگاه می‌کردم و حسرت می‌خوردم که این وسایل چه می‌شود و تکلیف آن‌ها چه خواهد شد. نمی‌دانم اما خیلی زود شرایط به گونه‌ای شد که شاید خودش برنامه‌اش را چیده بود چون به دو هفته نکشید که ما رفتیم یک روستایی در قائم‌شهر. من در آن‌جا دیدم که یک شهید گمنام دفن است و اطرافش هم غرفه‌های لباس‌های شهدا، حتی یک دکمه، یک لنگه پوتین و ... است. فضای خیلی معنوی داشت. به مسئول آن‎جا گفتم که می‌شود وسایل نرجس را هم این‎جا بگذاریم، گفتند با جان و دل می‌خواهیم. دیگر من هم از خداخواسته، یکسری وسایل او مثل روپوش و شلوار بیمارستانش و خیلی از وسایل دیگرش را به آن‌جا بردم. یک غرفه هم در موزه خوش‌نامان کادر درمان در تهران هست که مثلا انگشتر و یکسری وسایلش آن‌جاست.»

انتهای پیام

منبع: ایسنا

کلیدواژه: آنفلوآنزا طرح اکرام ایتام کرونا ماه مبارک رمضان رژیم صهیونیستی تنبیه متجاوز تنگه هرمز عید فطر خانعلی زاده شیفت آخر

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۴۰۱۲۱۵۸۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

آیا نانوذرات از طریق دستگاه گوارش به بافت مغز می‌رسند؟

آیا این امکان وجود دارد که نانوذرات از دستگاه گوارش عبور کرده و دارو را مستقیم به بافت مغز برسانند؟ محققان دانشگاه ایالتی میشیگان می‌گویند بله و انتظار می‌رود آخرین یافته‌های آنها برای بیماران مبتلا به اختلالات نورودژنراتیو مانند مولتیپل اسکلروزیس یا ام‌اس، اسکلروز جانبی آمیوتروفیک یا ALS و بیماری پارکینسون یا PD مفید باشد. این کار با همکاری شرکت کلین نانومدیسین انجام شده است.

به گزارش ایسنا، مرتضی محمودی، دانشیار گروه رادیولوژی در کالج‌های پزشکی استئوپاتی و پزشکی انسانی و سلامت دقیق دانشگاه ایالتی میشیگان می‌گوید: ما بر روی شناسایی هویت بیولوژیکی نانوذرات از جمله نوعی از پروتئین‌ها که به سطح می‌آیند، متمرکز هستیم. این موضوع مهم است زیرا نوع پروتئین‌هایی که به سطح می‌آیند، الگوی منحصربه‌فردی را ارائه می‌دهند که می‌تواند ما را برای عبور از سد خونی مغز و کار مستقیم در بافت‌های مغز یاری کند.

محمودی و تیم تحقیقاتی او دو مقاله در مورد هویت بیولوژیکی نانوذرات منتشر کرده‌اند. اولین مورد با عنوان «Measurements of heterogeneity in proteomics analysis of the nanoparticle protein corona across core facilities » در سال ۲۰۲۲ در نشریه Nature Communications منتشر شد.

دومین مقاله این گروه با عنوان « A uniform data processing pipeline enables harmonized nanoparticle protein corona analysis across proteomics core facilities » در ماه ژانویه ۲۰۲۴ در Nature Communications منتشر شد.

محمودی می‌گوید: نانوذرات یکسان با پروتئین کرونا را تهیه و به ۱۷ مرکز ارزیابی مختلف ارسال کردیم. ما تنوع داده‌های قابل‌توجهی را از پروتئین‌های ارسالی دریافت کردیم، بنابراین روشی برای تجزیه و تحلیل برای کمک به آزمایشگاه‌ها در بازتولید دقیق‌تر داده‌ها از هویت بیولوژیکی نانوذرات ایجاد کردیم. این ابزار به جامعه علمی کمک می‌کند تا در تحلیل نتایج هماهنگ‌تر شوند.

محمودی می‌گوید: از آنجایی که ما بیش از ۱۵ سال تجربه تجزیه و تحلیل قوی کرونا پروتئین را داریم، توانستیم با شرکت کلین نانومدیسین (Clene Nanomedicine) برای روشن کردن هویت بیولوژیکی نانوذرات آنها همکاری کنیم.

CNM-Au۸ سوسپانسیونی از نانوبلورهای طلا است که بیماران می‌توانند به صورت خوراکی مصرف کنند. نانوکریستال‌ها از طریق دستگاه گوارش عبور کرده و وارد سیستم گردش خون بدن می‌شوند، جایی که با پروتئین‌های خون و سایر مولکول‌های زیستی برهم‌کنش می‌کنند و توسط آنها پوشانده می‌شوند.

به نقل از ستاد نانو، محمودی توضیح داد که این ترکیب توانایی نانوبلورها را برای عبور از سد خونی مغزی افزایش می‌دهد. تحقیقات ما نشان می‌دهد که این نانوبلورهای طلا که با استفاده از روشی جدید برای تشکیل ساختارهای خاص و بدون سورفکتانت‌ها ساخته شده‌اند، می‌توانند یک کرونا پروتئین متمایز تشکیل دهند که دسترسی به بافت مغز را تسهیل ‌کند.

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • ویروس کرونا در بدن این مرد هلندی بیش از ۵۰ بار جهش داشت
  • نخستین مسابقه «روایت‌نویسی نمایشگاه کتاب» برگزار می‌شود
  • ارتباط مشکل مسکن با کمبود پرستار در شهر‌ها/ تعرفه ترجیحی پاسخگوی نیاز پرستاران نیست
  • تصاویری زیبا از علاقه توله خرس قطبی به مادرش
  • دو میلیون بریتانیایی هنوز درگیر کرونا هستند
  • عجایب جدید از ویروس کرونا؛ مردی پس از ۶۱۳ روز بیماری درگذشت!
  • آیا نانوذرات از طریق دستگاه گوارش به بافت مغز می‌رسند؟
  • پیگیری قضایی ضرب و شتم یک پرستار در حال انجام است
  • (ویدئو) وقتی بچه گوریل از قلقلک دادن توسط مادرش لذت می‌برد
  • مردی که ۶۱۳ روز کرونا داشت، فوت کرد